بهش گفتم بیرون آشغال نریز، گفت خب جمع میکنن، بلاخره حقوق میگیرن و اشتغال زایی میشه . اگر نریزیم اونها بی کار میشن .
هنگ کردم . نمیدونستم چی جوابش رو بدم. هنگ کردم اما نه به دلیل احمق بودن یا ندنستن بودن اون، بلکه به این جنبه قضیه تا با حال اصلا فکر نکرده بودم . راست میگفت! واقعا اونها بیکار میشدن . سکوت کردم، جوابی نداشتم .مدتی گذشت و فراموش کردم قضیه رو تا یه روز دوباره تنها که بودم فکرش اومد سراغم .
۲ چیز توجهم رو جلب کرد، یکی که به این قضیه قبلا خیلی فکر نکرده بودم و سر سری حرفهای دیگران و تلوزیون رو تکرار میکردم و نه اینکه خودم به این نتیجه رسیده باشم، دومی جواب بود سوال اون بود . خب یک سرمایه مشخصی صرف چیزی میشد که به راحتی قابل جلوگیری بود و اون سرمایه پتانسیل تبدیل به چیزهای مفیدتری رو داشت . وقتی تعداد رفتگران شهرداری کاهش پیدا کنه، مقدار سرمایه بیشتری در دست شهرداری میمونه برای انجام کارهای شهری دیگه، مثلا مثل ساختن فضای سبز بیشتر و ... . از طرفی عمر و وقت کمتری صرف کار بیهوده رفتگری میشه ! رفتگر عملا در حال انجام چالش خاصی نیست که بگیم ذهنش رو درگیر کنه . شاید با اون سرمایه اضافی بشه اشتغال زایی مفید تری به وجود آورد .
کار رفتگری کار بیهوده ای هست، بیهوده از نظر چالش فکری و گرنه خود کار، کار بسیار حیاتی ایِ . اگر وجود نداشت با این نوع رفتار، دنیا رو زباله و تعفن برداشته بود . وقتی هر کسی میتونه با یک حرکت کوچیک باعث تغییر در سطح وسیع بشه که به سود خودش هست، چرا انجام نده ؟ این ورای زیبایی شهری در مرحله اول هست، اینکه یکی آشغال بریزه و روز بعد آشغال جمع بشه .