لاماسو

./ حدود ۲ ماه میشه که به صورت نیمه جدی دارم برای کنکور ارشد درس میخونم . نیمه جدی،چون که نمیدونم حالت کاملا جدی‌‌م چقدر بیشتر از این میتونه متفاوت باشه و پتانسیلم چقدر بیشتر هست . بیشترین تمرکزم روی زبان بود و خیلی کم یا حتی میشه گفت هیچی تاریخ و ادبیات تا ۲ هفته پیش نخوندم .

دیروز حس میکردم که زبان تخصصی تا الان هیچ پیشرفتی نکردم . همونی هستم که قبلا بودم تا اینکه امروز چشمم خیلی تصادفی افتاد به یه لیست از کلمه ها و معانیشون که اون روزهای اول که شروع کرده بودم کتاب زبان تخصصی رو ترجمه کنم، روی کاغذ نوشته بودم . معنی کلمه ها رو به صورت خیلی آشنا می دونستم . لازم نبود که به خودم فشار بیارم، حس اینکه خیلی وقته این کلمه رو بلدم داشتم . حس آشنایی ای که با کلمه Tree یا Friend هست رو با کلمه peculiar یا merely داشتم و این حس امید رو زنده کرد . که آره، یه تغییری کردی . 


انگار اگر برنمی گشتم و جایی که شروع کرده بودم رو نمیدیدم، چیزی که قبلا بودم، انگار اگر حافظه ای نبود، من همونطور نا امیدانه ادامه میدادم  /.