نه عقابم نه کبوتر اما
چون به جان آیم در غربت خاک
بال جادویی شعر
بال رویایی عشق
می رساند به افلاک مرا
"یکی از چیزهایی که من میخواهم در اینجا عنوان کنم این است که در مرحلهی شرح و توصیف باید از فرد منتقد پرسید یا خودش باید از خودش بپرسد «من چه میبینم؟» ما در خیلی از موارد میبینیم که بعضیها یک اثر هنری را ندیده اند یا نخوانده اند و شخص سومی برایشان تعریف کرده و بر اساس آن تعریف، بر اثر نقد نوشته اند، "بعضیها چنین جرئتی دارند". جرئتمان آنقدر زیاد است که میتوانیم بی آنکه اثر را خوانده یا دیده باشیم نقد بنویسیم. "
این قسمتی از سخنرانی دکتر محمد ضیمران در سمینار «درآمدی بر شیوههای نقد هنری»،۳۰ آذر ماه ۱۳۹۵، در تالار ایران دانشکدهٔ هنرهای تجسمی دانشگاه تهران بود . این قسمت بعضیها چنین جرئتی دارند، خیلی چشمم را گرفت، یادآور مطالبی شد که توی واتس آپ و تلگرام بی هوا بارها برای دوستانم فرستادم، بی آنکه دقیقا بفهمم چه هستند یا درباره آنها بیشتر از ۱ دقیقه فکر کرده باشم یا ارسال پست های لحظه ای بدون ویرایش . یاد این مطلب هم افتادم :
و فکر میکنم که پشت بعضی از کارهایم پنهان است .
انسان ها دردمند اند، من هم . با خودم دردم را آگاهانه یا ناآگاهانه به اینطرف یا آنطرف می کشم و این واقعیت من است. اما نکته ای که فراموش میکنم دردی است که دیگران هم با خودشان حمل می کنند. آنها نیز بر خلاف تمام ظاهر سازیشان، به عکس چیزی که تصور از خوشحال و قوی نشان دادن خودشان دارند، هر چه بیشتر تظاهر کنند بیشتر مشخص است برای کسی که اندکی تامل می کند در صحبت ها و چهره ها .
استفاده و درک و در نهایت به کارگیری توصیه های دیگران و مطالب هم یک مهارته .
اینکه یک کتاب بخونی و روش هاشو در زندگی شخصی خودت بخوای اعمال کنی نیاز به شناخت چند جانبه از وضعیت خودت و تجربه داره. از اونجایی که هر کس نسخه خودشُ رو بر اساس خط سیر تجربه هاش می پیچه، خیلی کم اتفاق می افته که مستقیما بشه توصیه های یک نفر رو عینا انجام داد و جواب گرفت .